روضه حضرت رقیه (س)
امشب شب شهادت حضرت رقیه (س) بود. خونه شما روضه بود. کل بعد از ظهر که به گفته مامانی و خاله جونی خوابت هر چند دقیقه یه بار بود. اما اذیت هم نکردی. خاله جوووووووووووووووووووووووونیت هی خوابت میکرد بعد شما هم ده دقیقه بعد چشمای خوشگلت باز بود و آروم واسه خودت اطرافتو نگاه میکردی. پدر جون روضه رو خوند و رسید به مداحی دایی محمد (دایی مامان و بابا). وای امیر رضای عمه، تا دایی شروع کرد به مداحی و یه خرده سوز گرفت شما با یه حالت فوق العاده نازی(نمیدونم چطور بگم. دیدین بچه ها یه حالت خاصی انگاری ناراحت شده باشن لباشون رو ورمیچینن و شروع میکنن به گریه) شروع کردی به گریه کردن. یعنی دلم برات کباب شدااااااااااااااااااااااااااااااا. مادرجووووووووو...
نویسنده :
مامان امیررضا
0:19